سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 92/2/20 | 4:30 عصر | نویسنده : nargesss

 

خودش را به بی خیالی زده دلم

تو را می بیند بهانه پس کوچه ها را می گیرد

می رود در بی نشانی هایش گم می شود

دروغ چرا

شرمنده است از دیدنت

خجالت می کشد از خودش

از آن شب که راز قصه را باز کردی

وقت دعا زبانم گیر می کند

دیگر نمی توانم بگویم

آنقدر دوستت دارم

که بی دیدارت حتی بهشت را هم نمی خواهم

نشسته ام بی صدا میان بغض کوچه

گل کرده هزاران سال افسوس در گلخانه چشمانم

و چه شکوفا می شود درد هر دم در نگاهم با باران اشک هایم

نگاه کن حال و هوای دلم را

که از کوچه های پر از بوی سیب و نرگس تو هم اخراج شده

در گوشم نشسته صدای تنهایی ها و  بی کسی ها

شاید تو دلگیری هنوز از من

من اما طاقت ندارم بی تو

باز آمده ام زیر نور ماه تو مرد روشنایی ها

من هر چه باشم

هر چقدر هم بد و با خود غریبه باشم

نمی شود که قهر شوی بامن

نمی شود که دست حاجتم را خالی بگذاری

گفتی نمی آیی

اما باز دل نگرانم

دل نگرانم مثل تمام جمعه ها به آسمان

نگاه می کنم شاید خیالم اشتباه باشد

شاید بغرد دل روز

شاید شکاف بردارد قلب آسمان

شاید دوباره معجزه شود

و نور از خورشید ظهور کند

چه بی اندازه دلواپسم

دارد دیر می شود

دارند دوباره قصه غم انگیز جمعه ها را می خوانند

دوباره قلب آدمی دارد می رود به مأوای بغض هایش

کم کم دوباره شب دارد نفس خورشید را به دست می گیرد

خورشیدی را که این روز ها

عجیب خاموش و بی فروغ شده

می رسد آفتابش گاه و بیگاه از پشت ابر

اما

گل نمی کنند

در بغض این هوا

شکوفه های سیب

سر بلند نمی کنند

گل های نرگس

چشمانم را می بندم

از خجالت تو

باور کن

دارد دیر می شود مولا

تو را قسم به آفتاب...




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری